دسته: داستان کوتاه

  • داستان کوتاه: رفیق‌های مادر

    داستان کوتاه: رفیق‌های مادر

    مادر مانده بود دم در و نگاه می‎کرد. زیر لب حمد خواند و به راه بچه‌ ها فوت کرد. دعا کرد که سلامت به مقصد برسند. پشت سر بچه ‎ها آب ریخت تا آرزو کند که دوباره برگردند. آخر، پشت سر کسی آب می‎ریزند که آرزوی برگشتنش را داشته باشند. مثل سربازی که به خدمت…

  • داستان کوتاه: اشک دختر

    داستان کوتاه: اشک دختر

    خیابان درازی با درخت‌های کاج و چنار محاصره شده بود. باد سرد پاییزی، یکی یکی به آنها سرک می‌کشید. از هر یک، چیزی با خود همراه می‌کرد. برگ‌های چنار را روی جاده می‌ریخت. مخروط‌های کاج را از بالا به زمین می‌انداخت. شط علیل آسمان با ابرهای سیاهِ گره در گره‌اش، موازی جاده در حرکت بود.…

  • داستان کوتاه اِسی بلا

    داستان کوتاه اِسی بلا

    کبوترها روی تخم بودند و خفیف بغبغو می کردند. طوقی، تازه با دوکت سفید پاپر جفت شده بود و چشمان گرد و قرمزش را از پاپر سفید برنمی داشت. اسماعیل که با سال قبل، سه بار پشت هم در کلاس چهارم تجدید شده بود دیگر مدرسه نمی رفت و خیالش جمع بود که ریغ تابستان…

  • داستان کوتاه: بهار دلنشین

    داستان کوتاه: بهار دلنشین

    همانطور که از عنوان مشخص است در اینجا داستان کوتاهی با عنوان بهار دلنشین نوشته شده و خدمت شما دوست عزیزی که با کلید واژه بهار دلنشین به اینجا رسیده اید به عرض میرسانم اگر به دنبال تصنیف بهار دلنشین سروده جناب بیژن ترقی با صدای گیرای استاد بنان هستید در انتهای داستان، متن شعر…

  • نخستین

    نخستین

    ادمی بود در یک گوشه از دنیا، دلش خواست تا به کسی سلام کند اما هیچ کس در اطراف نبود. بی اینکه بداند به که سلام می‌فرستد روی بال یک بادبادک نوشت و به هوا فرستاد. بادبادک رفت و رفت، از میان ابرها گذر کرد، توفان ها را در نوردید و سر آخر در میان…

  • داستان کوتاه: در جستجوی وطن

    داستان کوتاه: در جستجوی وطن

    دیروز جایی رفتم کارگری بود از غزنی، از دیار سلطان محمود غزنوی. هر وقت کار می کرد هی با خودش آواز زمزمه می کرد از نابختی و روزگار بد گویا می خواند گفتم احمد ظاهر را می شناسی؟ گفت نی گفتم آریانا سعید را چه گفت ها خیلی مقبوله، صَدای صاف و فَیس زیبایی داره…

  • داستان کوتاه: فندق

    داستان کوتاه: فندق

    دوست عزیزی که از هر طریقی با کلید واژه فندق سر از اینجا در آورده اید، همانطور که از عنوان برمی آید اینجا داستان کوتاه فندق روایت می شود که اتفاقا هیچ ربطی به فندق ندارد. باد سرد و مرموز پاییزی، پیکر چنارهای در ردیف خیابان را آزرده کرده و هر یک بسان درویشی عور،…

  • داستان کوتاه: افسردگی بعد از حقوق

    داستان کوتاه: افسردگی بعد از حقوق

    دوست عزیزی که از درگاه محترم گوگل راه به این خراب آباد رسانده ای، اینجا سخنی چند از عوالم کارمندی و همانطور که از عنوان مشخص است داستان کوتاهی در باب افسردگی بعد از حقوق است. امیدوارم اگر به دنبال رفع افسردگی هستی این داستان که کمی مایه ی طنز در آن است به دادت…

  • داستان کوتاه: بی عنوان

    داستان کوتاه: بی عنوان

    روی همه چیز نام می گذاریم. انسان و حیوان و دره و درخت. تا به حال چیز بدون نام که دیده است آخر. پرنده ای روی کولر در بالکن لانه کرده است. وقتی نبودیم آمده است و از سکوت خانه مان بهره جسته. حالا در گرمای اول تابستان توی اتاق می نشینیم چون دلش نمی…

  • داستان کوتاه: همساده

    داستان کوتاه: همساده

    دوست عزیزی که با کلید واژه همساده از دریچه گوگل به اینجا رسیده اید، بنده نیز چون شما از دوستداران شخصیت آقای همساده در کلاه قرمزی ام، اما در اینجا متنی را مطالعه خواهید فرمود با عنوان داستان کوتاه: همساده که تنها به موضوعی در باب همسایه آزاری می‌پردازد. از آنجا که همساده مترادف همسایه…

  • داستان کوتاه‌: دفتر عادت

    داستان کوتاه‌: دفتر عادت

    دوست عزیزی که از گوگل با کلید واژه دفتر یا عادت به اینجا امده‌اید، به عرض جنابعالی می‌رسانم که در اینجا داستان کوتاه‌: دفتر عادت نوشته شده و شاید کمی از هدف کلید واژه‌های شما دور باشد. داستان کوتاه‌: دفتر عادت مثل همه می‌مانی، همه آنهایی که در یک جایی، خوش اب و هوا زندگی…

  • داستان کوتاه: رگدار

    داستان کوتاه: رگدار

    سر کوچه ایستاده بود. برگ‌های پاییز پهن شده بودند کنار پیاده رو. کسی نبود جمعشان کند. لابد کارگرهای شهرداری اعتصاب کرده بودند. می‌گفت اوضاع خراب است. در مدرسه اینطور از معلم‌ها شنیده بود. درخت های ردیف پیاده‎رو، پای جوی آب می خوردند و تنه کلفت می کردند. سنگ فرش پیاده رو زیر برگ ها پنهان…