برچسب: عشایر
-
داستان کوتاه: لامِردون
گوشه لامِردون زانو بغل کرده است. زیر لب زمزمه میکند. آتش گوشه چادر هم با ریتم زمزمه اش هماهنگ میشود. بيو ز نو تو وابو قاصد بهارم رنگ و ري نداره بي تو روزگارم كوگ نازنينم بيو برس به دادم آخه خوت خه دوني دي مو تاو ندارم تَش گوشه چادر وسط چاله قد می…