-
داستان کوتاه: مادربزرگ
مادربزرگ روی مبل بالای اتاق نشسته است. گفته که برایش شبکه جِم دراما بگذارند. سریال ترکیهای نگاه میکند. نگاهش از تلویزیون برداشته نمیشود. نوهها داخل اتاق کوچک ته خانه دور هم جمع شدهاند و سروصدا راه انداختهاند، سمعک مادربزرگ روی گوشش است اما انگار نه انگار که بچهها سروصدا میکنند. رسول پسر کوچکتر داخل حیاط […]
-
از نوروز تا نوروز
در ابتدای سال ۱۳۹۹ کتابی را در دست گرفتهام با نام *از نوروز تا نوروز* ، در شرح و معرفی این کتاب باید گفت: این کتاب شرحی است از آداب و رسوم زرتشتیان و آیینهای مذهبی آنها در یک سال خورشیدی که از نوروز تا نوروز سال دیگر تمامی جشنها شرح داده میشود. به نقل […]
-
داستان کوتاه: شعله آتش زردِ یا آبی؟
-بابا؟ -ها -میگم چرا شعله آتیش که تو کوه بود زرد بود اما شعله گاز آبیه؟ مرد سیخ سرخ شده لابلای شعله گاز را بیرون می کشد. نوک سیخ، قرمز و برشته شده و گرمای نوک سیخ هوا را می برد. روی گاز خم میشود و فیتیله کاغذی را که از قبل درست کرده و […]
-
ای یاد دور دست، که دل میبری هنوز
روزهای زمستانی آخر سال، قبرستان سوت و کور و میان کاجهای سربرآورده از دل مزارها، میانه قامتی نشسته است و خیره بر سنگی دارد. صدای برگهای کهنه ی فرو افتاده بر مزار، صدای کشیدن ناله ای جدا افتاده، صدای خش و خشی روی سنگ های سکوت، قبرستان را گرفته است. میانه قامت، خشک و غمگین، […]
-
احمد محمود
او را با نام احمد محمود میشناسیم نوسینده ای که از جریان سیال زندگی نوشت. در زیر معرفی از نویسنده و آثار او را خواهید خواند. قصه اینکه چرا نام فامیل خود را به محمود تغییر داده از قرار زیر است نام اصلیاش “احمد اعطا” است. داستان “صب میشه” را از ترس دوستانش که مبادا […]