قامت راست کرد. تمام آنچه که بود و هنوزم هست را به نگاهی گذراند قامت راست کرد. سنگ سنگین و ستبر وجود را بر گردهاش نهاده و رفت. قامت راست کرد. نگاه خیره و مایوس آنان را به هیچ انگاشت و راه گرفت قامت راست کرد. سبز شد و از نو بسآن غنچه گلی در زیر برف رویید او رفت با خود برد همه آنچه که سوهانی بود برای تراشیدن امیدهای زندگیاش. ساز میزد. دنیا را همیشه جای خوبی میدانست. …
Month: بهمن ۱۳۹۸
یک سر دنیا شب سال نو است و در سوی دیگر عدهای چون روزهای پیشین در خانههاشان نشستهاند و تو چون یک حریر پاک گوشه پنجره کز کردهای. گوشه پنجره نشسته است و زانوهایش را در بغل گرفته. آتشبازی میان شهر، حالا آسمان تاریک شب را ستاره باران کرده است. امشب یک ورق از سال میلادی برچیده میشود. بیرون پنجره سرما امان آدم را میبرد. گوشه پنجره کز کرده و در تنهایی، شب سال نو را با نگاه به درخت …