سرش را چسبانده به شیشه اتوبوس و هر دو هدست هایشان را زده اند به گوش، یکی پای اتوبوس ایستاده و دیگری روی صندلی نشسته. دخترک اشک در چشمانش جمع شده بود و زیر لب داشت ترانه ای را با خود زمزمه میکرد. گویا پسرک هم داشت همان ترانه را ایستاده و خیره به چشمان دخترک پای اتوبوس گوش می داد. هوا مه گرفته و ابرها اخم هایشان را در هم کشیده بودند. وقتی اتوبوس به راه افتاد بغض هر …
Month: آبان ۱۳۹۸
چه رفت بر زبان مرا؟ که شرم باد از آن مرا! به یک دل و به یک زبان، دوگانگی چرا کنم؟ ز عمر، سهم بیشتر ریا نکرده شد به سر بدین که مانده مختصر، دگر چرا ریا کنم؟… سیمین بهبهانی …
باد یَله و سرد چون از پنجره میگذشت و از لابلای جماعت گیروگرفتار رد میشد به زنی حدود سی سال میرسید که همیشه روبروی اتاق شعبه 102 میایستاد و یک مشت پرونده زیر بغلاش بود. غمناک و در فکر، روبروی دری میایستاد که کسی پشت آن بود که میباست حکم کند. قاضی! کسی که باید به یک شروع جدید و یک پایان حکم کند. چشمهای گیرا و ابروان موزونی داشت که با صورت کشیده و در حال لاغر شدنش خوب …
همانگونه که از عنوان مشخص است در اینجا معرفی از کتاب مجموعه داستان های کوتاه ببرک ارغند با نام مرد یخ زده را خواهید خواند. قبل ترها در اینجا کتاب دیگری را با نام داستان های کوتاه از دکتر اکرم عثمان معرفی کرده بودم که این کتاب نیز از همان انتشارات تاک و نمونه بی بدیلی از ادبیات داستانی افغانستان است. آدرس و شماره تلفن انتشارات تاک و نحوه تهیه کتاب ها در آن پست شرح داده شده است. …