درد داشت. بی امان ناله می کرد. تن بی جانش را نمی دانست بر کدام پهلو بر زمین گذارد که درد امان اش بدهد. نگاهش ما را می دید و ذهن اش به هیچ وجه درکی از وجود ما در کنارش نداشت. ستون های بدن اش یکی یکی خرد می شدند زیر درد، و ما هیچ یک، درک و تصوری از آن نداشتیم. فقط و فقط با نگاه های خیره در پس سرمان او را نگاه می کردیم و گاهی …
Month: مرداد ۱۳۹۸
سال، سال نود است، خیابان، خیابان انقلاب است، جای خواب، همان آنجاست که هر کسی از یک گوشه ایران پا شده آمده و او را مهاجر میگویند. کاک احمد یکی از انهاست. احمد، غریب بود، غریب تر از همهی ما. مسن تر از همهی ما، پر حرف تر از همهی ما، احمد یک نفر انسان درمانده از زندگی به خاطر نداشتن پول نبود، او یک نوسان آنی از یک تصمیم بود، ساز و برگ زندگیاش تماما و منحصرا خاص خودش …
اندر احوالات پیران، هزاران داستان نهفته و هزاران آشکار است. از انواع دردهای جسمی گرفته تا هر آنچه که بر روح پیران می نشیند. یکی دیدم قدح عشق به دست در راهروی بیمارستان مهر نثار همسن و سالان خود و جماعت می کرد، دیگری دیدم در سکوت و در خود فرو رفته. چون رسم نامعلوم روزگار، در سرانه پیری برای یکی دو باری هم که شده به بیمارستان یا همان شفاخانه خودمان خواهی آمد. پس تا جوانی قوه را استوار …