Month: فروردین ۱۳۹۸

  • پیاز رحمت الله

    پیاز رحمت الله

    اگر می‌دانستم در برهه‌ای از زمان رکورد موز و گوجه را پشت سر خواهی گذاشت و به آستانه ۱۶ هزار تومان هم خواهی رسید مطمئنا نام تو را از همان روز اول پیاز رحمت الله می خواندم. آه ای پیاز مهربان، می‌دانم که آنها تو را به دسته میوه‌ها راه ندادند و تو را ترد […]

  • سیلاب

    سیلاب

    بارید و غرش کرد. خشم‌گین و دیوانه وار گریست تا که سیلاب به دل ما زد. خوبی تمام سیلاب‌های عالم این است که لحظه‌ای بیاد بیاوری آنچه را که از یاد برده‌ای. مرگ آب روی آب می‌غلطد و پایین دست را نشانه گرفته است. آنطرف رودخانه دخترکی دست در دست پدر, نگاه خیره‌اش را بسته […]

  • او می‌کشد قلاب را

    او می‌کشد قلاب را

    ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را   من نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از این روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را   هر پارسا را کان صنم در پیش مسجد بگذرد چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب […]

  • قبیله نیایش‌گر

    قبیله نیایش‌گر

    وقتی که دست‌هایشان رو به آسمان هاست یعنی دعا می‌کنند. نمی دانم برای چه؟ اما همه‌ی این قبیله همیشه در حال دعا هستند. قبیله نیایش‌گر. قبیله درخت‌ها.     هرگاه در گوشه ای از دشت گذر کردم غبطه خوردم بر این جماعت. در سکوت، پر از صدا هستند. در تنهایی، استوار‌ اند. اینها جماعت نیایش‌گر […]

  • بوی نان سنگک

    بوی نان سنگک

    اول صبحی بوی نان سنگک خانه را برداشته است، ساعت هفت و نیم صبح است و مادر از اینکه همه‌ی بچه‌ها جمع‌اند خوشحال است. دلش‌اش نمی‌آید بچه‌ها را از خواب بیدار کند اما بوی سنگک و خِش خِش وسایل داخل آشپزخانه هر کسی را که در خواب باشد بیدار می‌کند.  تلویزیون را روشن کرده و […]

  • دلتنگی وطن

    دلتنگی وطن

    رفته چهارراه ولیعصر. دور تئاتر شهر می چرخرد. تا میدان انقلاب لابلای مردم راه می‌رود. از بام تهران شهر را می بیند و به این فکر می کند که دلتنگی وطن یعنی چه؟ نشسته است آن بالای شهر. چراغ ها که سوسو می‌زنند دلش قنج می رود برای وطن. زیر لب دارد با خود می گوید […]

  • یه روز خوب میاد

    یه روز خوب میاد

    نم باران کف پیاده‌روها را خیس کرده است. رفته است زیر بالکن سینما نشسته. موهای ژولیده و تن خسته ای دارد. ماشینی رد می شود که از داخلش صدایی می‌آید که می‌گوید: یه روز خوب میاد. گونی سفید بزرگی به دست دارد. همانجا نشسته است. گذر رهگذران را می‌بیند. ده سالش است. نامش جلال و […]

  • جایی برای گوش دادن 4

    جایی برای گوش دادن 4

    در جایی برای گوش دادن 4 به معرف سایتی خواهم پرداخت که در نظر بنده حقیر در راه درستی قدم برداشته و سعی بر احیا کردن موسیقی نواحی ایران دارد.   همانطور که می دانید هر منطقه از ایران یا هر جای دیگر دنیا موسیقی خاص خود آن منطقه را دارا است و از آنجای […]

  • داستان کوتاه: لامِردون

    داستان کوتاه: لامِردون

    گوشه لامِردون زانو بغل کرده است. زیر لب زمزمه می‎کند. آتش گوشه چادر هم با ریتم زمزمه اش هماهنگ می‎شود. بیو ز نو تو وابو قاصد بهارم رنگ و ری نداره بی تو روزگارم کوگ نازنینم بیو برس به دادم آخه خوت خه دونی دی مو تاو ندارم تَش گوشه چادر وسط چاله قد می […]

  • داستان کوتاه: آخر سال

    داستان کوتاه: آخر سال

    آخر سال است یعنی پیاله این سال هم سر کشیده شد. یعنی امسال هم قرار است لفظ پارسال به خود بگیرد. یعنی آدم های این سال دوباره بهار را می بینند. دوباره اردیبهشت را بو می کشند و دوباره زندگی می کنند. آدم های جدیدی می آیند و عده ای هم کوله بار می بندند […]

  • در دنیای تو ساعت چند است

    در دنیای تو ساعت چند است

    در اینجا معرفی فیلمی را خواهید خواند با عنوان در دنیای تو ساعت چند است با بازی بی نظیر علی مصفا و لیلا حاتمی به کارگردانی صفی یزدانیان ساخته شده به سال ۱۳۹۳.   لیلا حاتمی بعد از بیست سال به زادگاه زیبای اش رشت با حال و هوای خاص خود بر می گردد. در […]