باران میبارد. گاهی تند تند و گاهی هم آرام میگیرد. چارهای برایم نمانده است. به اجبار، دوچرخه را در حیاط رها میکنم و با پای پیاده تا نزدیکترین ایستگاه اتوبوس …
Month: بهمن ۱۳۹۹
ماشینها توی خیابان بوق میزنند. هیاهو میکنند و از لابلای هم رد میشوند. ساختمانهای بلند هم ساکت، زل زده اند به آنها. مردی روی بالکن آپارتمانی ایستاده است. نگاه میکند. …
همیشه در آرزوی زیستن در مکانی بودم که صفای طبیعت در نگاه مردمش و صافی هوا در وجودشان باشد. بواقع، و به دور از هیچ تملق گویی، در میان آنها، …