صدای رادیو بلند شده است که میگوید به سلابت ایران جوان، گاهی صدای بلندگوی ایستگاه مترو بلند میشود که اقای عادل به گمان همتی به اتاق کنترل فرا خوانده میشود و بعدش اعلام میکند که ایستگاه امام خمینی. صدای سوت کشیدن چرخهای قطار روی ریل به گوش میرسد و از لاین مقابل از جا کنده میشود. نور هر واگن پنجره پنجره میشود و با سرعت گرفتن قطار به طیف رنگین کمان میماند مرد جوانی عصا به دست از روبرویم رد …
Month: بهمن ۱۳۹۸
در ترافیک نیمه سنگین اتوبان همت گیر افتاده بودیم. ماشینها خرامان خرامان در لاینهای نه چندان مرتب به سوی جلو در حرکت بودند. رفیق شفیق ما که در کنار دستم نشسته بود و چه بسا از ترافیک کاملا عاجز بود، چنان آههای عمیقی از عمق وجودش میکشید که بر آن شدم که سر صحبت را با او باز کنم. با این شروع کردم که: برادر، گویا خیلی عاجزی از ترافیک من به همین دنده یک رفتن هم راضی ام نگاه …
قامت راست کرد. تمام آنچه که بود و هنوزم هست را به نگاهی گذراند قامت راست کرد. سنگ سنگین و ستبر وجود را بر گردهاش نهاده و رفت. قامت راست کرد. نگاه خیره و مایوس آنان را به هیچ انگاشت و راه گرفت قامت راست کرد. سبز شد و از نو بسآن غنچه گلی در زیر برف رویید او رفت با خود برد همه آنچه که سوهانی بود برای تراشیدن امیدهای زندگیاش. ساز میزد. دنیا را همیشه جای خوبی میدانست. …